پيام دوستان
همابانو
103/8/2
# هفت آسمان
چقدر زيبا جقدر لطيف.ولي من دعا ميکنم خدا کچلت کنه ک ديگه کسي غير من شانه ات نکنه
رز يخ زده
{a h=haftasman}# هفت آسمان{/a} :-|
*سحربانو*
{a h=yajaavad}انديشه نگار{/a} ممنون روز شما هم مبارک بانو :)
انديشه نگار
{a h=jadekhatereha}سحربانو{/a} سپاس ..:)
+
هرکجا هستم باشم...
آسمان مال من است...
پنجره، فکر، هوا ،عشق، زمين، مال من است....
و تــــو...
2-اشراق
103/7/19
29 فرد دیگر
265 فرد دیگر
5 فرد دیگر
+
تاج
تويي که بر سر خوبان کشوري چون تاج
سزد اگر همه دلبران دهندت باج
دو چشم شوخ تو برهم زده خطا و حبش
به چين زلف تو ماچين و هند داده خراج
[[در اين دوران آشداء من الکفار چگونه بايدم صبر از پي ناکثين اين دهر اي دل بخوان آواز آغاز را که کرده ام به پايان قحر چونان ماه من گردون توست ليلي که عاشق شهادتم به قيمت کون و مکان]]
mariii
103/4/21
+
زندگي درسهاي زيادي به من داد1:اول اينکه عاشق به معناي اخص جمله ممکن نخواهد بود مگر اينکه معشوق پيشتر دريچه قلب خويش را به هواخواهي پيشتر بگشايد و عاشق را در وجود خود جاري باقي کند.2:تنهايي زاده يک ذهن بيمار و غرق شده در جهل است و چاره اش جزلبيک گفتن به نداي ادعوني قد استجب لکم جاري شده از لسان ولي الله حي و قائم تو باشد. و به جاي سرگرداني در جهل به او و خدايش و خداي تو پناه ببر.درسي بود پرهزينه
mariii
103/4/21
+
خدايي بچه ها حر داستان ما واقعا همه گناهانش و به عينه و به بدترين شکل ممکن جواب پس داد به درگاه خدا ولي خدا هم انگار اون موقع حر را معلوم نيست از ته دل براي بخشش و توبه اش راضي و رضا به آمرزش بود يانه بگذريم ازش اون قسمت نه اش نصيب اين حر بدبخت قصه ما شد که تعنش و خانم معلم ام با اون خانمي که بي ادبي و کوبند تو سرم و اونهمه غيبت هاي ...ولي من از همشون گذشتم و اگر اقبالي بر شهادتم بود شفيع جمعشون..
كيوان گيتي نژاد و
103/4/9
+
همه چيز را با يک نام و يک باور مي پذيرم هرآنچه صلابت و ديانت و افتخار ملت و مولايم را به همراه بياورد و خواست ولي تو بر آن باشد که گردد و من در برابرش خضوع و خشوع کنم هرآنچه را که تو پذيري و ولي تو بر آن راضي شود اما مپذير که ظالم را ببينم و ناراضي بودن وليت را در برابر او شاهد شوم و در برابر ظلم و وجود نامبارک اش سکوت کنم و به ظلم اش تن در دهم کيست که مظلوم را ياري کند و ظالم را شماتت و نابود
كيوان گيتي نژاد و
103/4/9
خدايا به من جراتي ده که در برابر وقايع همچنان ايستاده و مقاوم و گاهي با قبول اينکه شکست خورده ام و قبول و پذيرش سرنوشتم بتوانم زندگي موفق را به بازماندگانم هديه کنم هرچند خود چون سروي شکسته تسخير بادهاي طوفاني و وسوسه لحظه اي آرام نفس کشيدن باور کنم که ديگر وقت نفس کشيدنم مثل سو سو کردن چراغ نفتي در حال ايستادن و قبول کنم اين توهم مقصر و باني آن هرکه بود هرچند
مرا دستخوش تلاطمي کرد که رفتن به سوي سرنوشت و قبول ناکامي و شکست را در من زنده و باور نمود که من هيچي نبودم همه خيالاتي از ذهني درگير و افسرده بود که آرزو داشت بتواند کسي باشد در حالي که افرادي ديگر با اين تفکر خيلي وقت است که از جامعه و از همه بريده اند و به زودي بايد با سرنوشتي روبرو شوم که از فردايش براي ذهن مريض و هرآنچه که فکر مي کردم حقيقت داشت کم کم مواجه با خودي شوم که هيچ
بها و قيمتي در هيچ دوره از زندگي خود نداشتم و اينها تصوير سازيهاي ذهني بود که هميشه آرزو داشتم حقيقي بود در حالي که يک مورچه جدا از صفي بودم که مرگم همونقدر عادي بود که وجودم در آن روز که به ديدار معشوق مي رفتم بي ارزش و بي هويت بود و اکنون هم به سويي ميروم در ساعاتي ديگر که چاره اي جز قبول و پذيرش آن نداشتم
+
من غزل بودم، رهايم کرد دستي ناتمام
شاه شطرنجي که تا آخر همان سرباز ماند
.
از بهاي عشق پرسيدم، نوشتي: آه و اشک
پاسخت امّا ميان هالهاي از راز ماند
.
محمّد عابديني
#به_وقت_شعر
كيوان گيتي نژاد و
103/4/7
دلم رازي نالان و غمگين سر داده بود. لاجرم بر ماندن يا رفتني غريب سخن مي گفت همي. يار خوش زبان من اما داغ يار بر بالين ديده بود. زمهرير عاشق شد در پي تقدير و صحراي احمر مدني در خفا بايد مي بود. حال من حال غريبي ست اين روزا هم در ماندن هم در رفتن مخير گشته بود دلم تنگ ميشود براي آن يار جاني ندا آمد که حيدر با تو پيمان بسته بود مي روي اي خوش روان هجرت بنماي اما يار بايد بايد ني تمود
+
عمريست عاشقت شده اين مرد بي قرار
اين مرد زخم خورده ي شيداي سوخته
#تک_بيت
#خط_خودکاري
محمّد عابديني
دبيرستان انصاري
103/4/5
+
مي دوني خشک بري خيس برگردي يعني چي؟
#سفير_انگليس
دبيرستان انصاري
103/4/5
+
دوستان يک سوال:: فرق مجنون شده از بد دنيا؟با مجنون ِآواره شده به کوه و بيابان از شدت عشق به ليلي قصه هاي هزار و يک شب در چيست؟
كيوان گيتي نژاد و
103/4/5
هر دو خامند و هر دو مفلوک بد حادثه و غم ديدار يارند.اولي از شدت عشق به عالم غم دنيا را به دل گرفته آن يکي غم عالم را به خنثي فروخته شايد در طريقت عشق ليلي را به جان و دل خويش افسون سارد اما افسوس که دنيا براي هر دو يک نسخه نوشته محکوم از بد دنيا به بد تقدير جانا کجا رفتي؟محبوب دلم را به کدامين معبد نشاندي خراباتي اين دل يک روز به انتقامت آيد هرچند در اين دنيا و آن دنيا مقلوب مجنون است بس